راهکارهای کسب حکمت
منصور حسینی
حکمت، دانشی استوار، محکم، قطعی، برهان قاطع، علم شهودی، تبیینگر هدف، توصیهدهنده به خیر و معروف، بینشبخش واقعی، نگرش بخش به سوی حقایق بیچون وچرای هستی و دهها ویژگی دیگری است که در آیات و روایات به آن پرداخته شده است. چنین حکمتی است که خداوند از آن به خیرکثیر تعبیر کرده و برخی از پیامبرانش را بدان ستوده است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای دینی در سنت و سیره بر آن است تا ارزش و جایگاه و نیز راههای کسب و موانع آن را تبیین کند.
***
چیستی حکمت
واژه حکمت از حکم گرفته شده است. حکم در موضوع له اصلی به معنای منع از کاری است. حاکم کسی است که از انجام کاری منع میکند و اجازه انجام آن را نمیدهد. این لفظ سپس در معنای قطعیت در امری به کار رفته است؛ چنانکه ضد آن ریب، شک، تردید و حیرت است.
خداوند در قرآن خود را به صفت حکمت و اسم حکیم ستوده است. در برخی از آیات بیان شده که به پیامبرانی حکمت آموخته و از آنان خواسته است تا مردم را با حکمت به سوی دین اسلام بخوانند. همچنین در آیه 265 سوره بقره بیان کرده کسی که به او حکمت داده شده باشد، خیر کثیر نصیب او شده است.
سؤال این است که این حکمت که خیر کثیر است، چه چیزی است؟ و در فرهنگ قرآنی حکمت چه معنایی دارد؟ شیخ طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه 125 سوره نحل که سخن از دعوت مردم به اسلام با حکمت است، حکمت را همان قرآن دانسته است. به نظر میرسد که قرآن تنها یکی از مصادیق حکمت باشد نه همان مفهوم کلمه بهویژه آنکه خداوند در آیاتی بیان کرده که به پیامبر(ص) کتاب و حکمت تعلیم داده است.(بقره، آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2) همچنین خداوند میفرماید که به افرادی چون داود(ع) حکمت داده (بقره، آیه 251) و به حضرت عیسی بن مریم(ع) نیز افزون بر تعلیم کتاب و انجیل و تورات، حکمت را نیز تعلیم داده است.(آل عمران، آیه 48؛ نیز نگاه کنید: زخرف، آیه 63) به نظر میرسد که همان طوری که کتاب، غیر از انجیل و تورات باشد، حکمت نیز غیر از آن سهگانه است و نمیتواند قرآن باشد که کتاب پیامبراکرم(ص) است. خداوند در آیات دیگر بیان کرده که به پیامبرانی دیگر نیز حکمت داده است.
شیخ طبرسی پس از آنکه حکمت در آیه را به معنای قرآن میگیرد اینگونه مینویسد: به باور پارهاى واژه «حكمت» به مفهوم بينش و شناخت نيك و بد و صلاح و تباهى است، و مىدانيم كه به بركت اين بينش و شناخت است كه از سويى مردم به ارزشها و كارهاى درست و گفتار نيك و خداپسندانه راه مىيابند و از دیگرسو از زشتكارى و تباهى و گناه و بيداد جلوگيرى مىشود... «ابن عباس» مىگويد: حكمت به مفهوم رسالت است و منظور از اندرزهاى نيكو، اندرزهاى كتاب پرشكوه خداست.(مجمع البیان، ذیل آیه 125 سوره نحل)
علامه طباطبایی در المیزان در معنا و مفهوم حکمت در قرآن اول به نقل از راغب اصفهانی مینویسد: و اما معنى«حكمت»- به طورى كه در مفردات آمده به معناى اصابت به حق و رسيدن به آن به وسيله علم و عقل است؛ و سپس در تبیین مفهوم و اصطلاح قرآنی آن میافزاید: دقت در اين معانى به دست مىدهد كه مراد از حكمت (و خدا داناتر است) حجتى است كه حق را نتيجه دهد آن هم طورى نتيجه دهد كه هيچ شك و وهن و ابهامى در آن نماند.(المیزان، ذیل آیه 125 سوره نحل)
مفسران نمونه نیز نوشته اند: حکمت به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است؛ و در اصل به معنى منع آمده و از آنجا كه علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است، به آن حكمت گفته شده و به هر حال نخستين گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت در آوردن آن و بيدار ساختن عقلهاى خفته، نخستين گام محسوب مى شود.(نمونه، ذیل آیه 125 سوره نحل)
با نگاهی به آنچه بیان شده معلوم میشود که اتفاق نظری در معنا و مفهوم قرآنی حکمت میان دانشمندان و مفسران نیست. از اینرو در منابع و فرهنگنامههای قرآنی در تبیین مفهوم قرآنی و اصطلاح آن از نظر قرآن تعاریف چندی بیان شده است.
1. برخی حكمت را همان دستيابى به حق، به وسيله علم و عقل دانسته اند؛ اما هنگامى كه این صفت حکمت به خدا نسبت داده شده و خداوند حکیم نامیده میشود، مراد از حکمت برای خداوند همان معناى شناخت اشيا و ايجاد آنها در نهايت استوارى است.
اما وقتی حكمت به انسان نسبت داده میشود، عبارت از شناخت موجودات و انجام دادن نيكيها خواهد بود.(مفردات الفاظ قرآنکریم، راغب اصفهانی ص 249، «حكم».)
2. برخی گفتهاند: حكمت به معناى اتقان و استوارى خاصّى است كه در آن هيچگونه سستى و خللى نباشد و بيشترين كاربرد آن در معلومات عقلى است كه مطابق با واقع باشد و هيچگونه دروغ و باطلى در آن راه پيدا نكند.(الميزان، ج 2، ص 395)
3.برخی نیز گفتهاند: حكمت را از اين جهت حكمت ناميدهاند كه صاحبش را از اخلاق پست منع میکند.(المصباح، ج 1- 2، ص 145، «حكم») از آنجا که خداوند در آیه ۲۶۹ سوره بقره حکمت را خیر کثیر دانسته و سپس در آیه 19 سوره نساء با منع از کارهایی و تشویق به کارهایی در قالب معاشرت معروف، آن را خیر کثیر دانسته میتوان دریافت که این خیر کثیر همان ترک منکرات و انجام معروفات است که در قالب حکمت علمی و عملی معنا مییابد. در حقیقت خداوند حکمت را معرفت و دانش نسبت به حقایق و گرایش به خیر و گریزش از شر در قالب تقوای الهی دانسته که در امر به معروف و نهی از منکر خودش را نشان میدهد. اینکه لقمان را نیز حکیم دانستهاند، با توجه به آیات سوره لقمان و توصیههای ایشان میتوان به سادگی دریافت که حکمت مجموعه معرفت به حقایق هستی و گرایش به معروف و گریزش از منکر است. از اینرو لقمان حکیم تفسیری از هستی به دست میدهد و فرزند را از عوالم غیب غیر از جهان شهود از جمله نسبت به خداوند و ترک شرک آگاه کرده و به رفتارها و آداب اخلاقی در قالب امر به معروف و نهی از منکر سفارش میکند.
اینگونه است که حکمت دیگر اختصاص به کتاب یا انجیل و تورات و قرآن پیدا نمیکند، بلکه اعم از آن است؛ هرچند که قرآن به سبب جامعیت میتواند از مهمترین و اصلیترین کتب حکمت الهی باشد؛ ولی حکمت مفهوم و گسترهای وسیع دارد و با توجه به مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی تغییر میکند؛ زیرا در هر دوره و زمانی با توجه به عرف عقلائی آن زمان میبایست برخی از کنشها و واکنشها صورت گیرد که در قالب حکمت میگنجد. بنابراین آن چیزی که به عنوان گمشده مؤمن مطرح میشود، مجموعهای از حقایق هستی در قالب علم شهودی و حضوری و گرایش رفتاری عملی در قالب مکارم اخلاقی است که با توجه به مقضیات و شرایط زمانی و مکانی او را آماده عملی خاص و رفتاری ویژه میکند.
چنین حکمتی است که موجب آبادی و عمران دلهای آدمی میشود و مؤمن باید به عنوان گمشدهای در طلب آن باشد تا به آن دست یابد. پس باید زمینههای رشد حکمت را در قلب آماده کرد تا بذر حکمت از هر جایی که میریزد در آن رشد کند و به نمو و شکوفایی و میوهدهی برسد. به هر حال، حکمت مجموعهای از حقایق هستی و آموزههای معرفتی و دستوری است که آدمی را در مسیر درست قرار میدهد. بر همین اساس است که حکمت به حکمت علمی و حکمت عملی تقسیم میشود. پس اگر بخواهیم حکمت واقعی داشته باشیم باید در دو عرصه حرکت کنیم که همان علم و عمل است. بر همین اساس امام صادق(ع) در تفسیر حکمت میفرمایند: إنّ الحِكمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقّهُ في الدِّينِ، فمَن فَقِهَ مِنكُم فهُو حَكيمٌ؛ همانا حكمت عبارت است از شناخت و فهم دين؛ پس هر يك از شما كه در دين فقيه و فهيم باشد حكيم است. (بحار الأنوار: ج 25، ص 215، حدیث 1)
راههای کسب حکمت الهی
اگر حکمت، معرفت به حقایق و گرایش به معروف و گریزش از منکر در قالب تقوا و مکارم اخلاقی و آداب و ظرائف آن است، پس راه آن نمیتواند جز راه تقوا و انجام تکالیف و وظایف شرعی یعنی انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات باشد. از اینرو در آیات و روایات، کسب حکمت الهی منوط به رفتن در صراط مستقیم شریعت الهی دانسته شده است؛ زیرا تنها در چنین حالتی انسان میتواند حکیم باشد؛ البته هر کسی چنانکه گفته شد حکمت میداند و حتی در قلب کافر و منافق و مشرک نیز حکمت وجود دارد، ولی این حکمت همواره از آن جاهاگریزان است و میخواهد از آنجا خارج شده و در قلب مؤمن جا گیرد؛ زیرا این مؤمن است که از آن بهرهمند میشود؛ چنانکه حکمتهای قرآنی موجب فرار کافران و مشرکان میشود ولی قلوب مؤمنان را به خود جلب میکند.
برخی از راههای دستیابی به حکمت عبارتند از:
1. زهدورزی: پیامبر(ص) زهدورزی و ترک محبت به دنیا را عامل دستیابی قلب به حکمت دانسته و فرموده است: ما زهد عبد فى الدنیا الا أثبت الله الحکمة فى قلبه و بصّره فى الدنیا؛ هیچ بندهای در دنیا زهد نورزید مگر آنکه خداوند حکمت را در قلب او جا داد و او را در دنیا بصیرت بخشید.
از امام صادق(ع) چنین رسیده است که «...مَنْ زهدَ فی الدنیا أثبتَ الله الحکمةَ فی قلبهِ و انطق بها لسانهُ و بصّرهُ عُیوبَ الدُّنیا داءها و دوائها و اخرجهُ من الدُّنیا سالماً الی دارالسلام؛ كسى كه نسبت به دنيا زاهد و بىرغبت باشد، خداوند حكمت را در قلبش جاى دهد و زبانش را به آن گويا سازد و او را به عيبهاى دنيا و درد و دوايش بينا گرداند و او را از دنيا سالم به سوى بهشت بيرون برد. یعنی فروغ حکمت، فقط بر قلب زاهدان راستین میتابد.
(من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۰)
2. خوف از خدا: از رسول خدا نقل شده است که فرمود: رأس الحکمة مخافة الله؛ اوج حکمت، ترس از خداوند است.(من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۶)
3. اخلاص: در روایت است پیامبر(ص) فرمود: مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ؛ هر کسی چهل روز را برای خداوند خالص گرداند خداوند چشمههای حکمت را از قلب وی بر زبانش جاری میکند.(نهج الفصاحه، ح 2836)
4. تقوا و صداقت: امام صادق(ع) میفرماید: الْحِکْمَةُ ضِیَاءُ الْمَعْرِفَةِ وَ مِیرَاثُ التَّقْوَى وَ ثَمَرَةُ الصِّدْقِ؛ حکمت نور معرفت و میراث تقوا و میوه صداقت است.(تفسير الصافي ج۱ ص۲۹۹)
5. محبت اهل بیت(ع): امام صادق(ع) میفرماید: مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ حَقَّقَ حُبَّنَا فِی قَلْبِهِ جَرَى یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ عَلَى لِسَانِهِ وَ جُدِّدَ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِهِ وَ جُدِّدَ لَهُ عَمَلُ سَبْعِینَ نَبِیّاً وَ سَبْعِینَ صِدِّیقاً وَ سَبْعِینَ شَهِیداً وَ عَمَلُ سَبْعِینَ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَ سَبْعِینَ سَنَةً؛ هر کسی ما اهل بیت را دوست بدارد و محبت ما در قلب او ثابت و جا افتاده باشد، چشمههای حکمت بر زبان وی جاری میشود و ایمان در قلب وی تازه و نو میگردد و عمل هفتاد پیامبر و هفتاد صدیق و هفتاد شهید و عمل هفتاد عباد که هفتاد سال خداوند را عبادت کرده باشند برای او نوشته و تازه میشود.(المحاسن:ج 1 ص 134)
6. ترک لذات و شهوات: انسان باید در زهدورزی نسبت به دنیا به جایی برسد که دنبال لذات و شهوات نباشد و با حفظ نفس از لذات زمینه را برای رشد حکمت فراهم آورد. امام على(ع)میفرمایند: أوّلُ الحِكمَةِ تَرْكُ اللَّذّاتِ، وآخِرُها مَقْتُ الفانِياتِ؛ نخستين گام حكمت وانهادن لذتهاست و آخرين گام آن دشمن داشتن هر آنچه فانى مىشود.(غرر الحكم: 3052) آن حضرت همچنین درباره تسلط بر نفس و شهوت و لذاتخواهی آن میفرماید: اغْلِبِ الشّهْوَةَ تَكمُلْ لكَ الحِكمَةُ؛ بر شهوت و خواهش نفس چيره شو، حكمتت به كمال مىرسد.(همان: ۲۲۷۲)
7. خویشتنداری از گناه: امام على(ع) با اشاره به نقش تقوا در بسترسازی حکمت فرموده است: لاحِكمَةَ إلّا بعِصْمَةٍ؛ حكمت جز با خويشتندارى از گناه بهدست نمىآيد.(غرر الحكم: ۱۰۹۱۶)
8. مدارا: پیامبر(ص) در اشاره به این اصل تاثیرگذار در ایجاد حکمت در قلب میفرماید: إنّ الرِّفْقَ رأسُ الحِكمَةِ؛ مدارا و رفق با دیگران اساس حکمت است.(كنز العمّال: ۵۴۴۴)
9. کمگویی: امام علی(ع) میفرماید: كَسْبُ الحِكمَةِ إجْمالُ النُّطقِ، واسْتِعْمالُ الرِّفْقِ؛ کسب حکمت با کمگویی و به کارگیری رفق در زندگی است.(غرر الحكم: ۷۲۲۳.)
10. حفظ زبان: جبرئیل در سفر معراج به پیامبر(ص) فرمود: إنّ العبدَ إذا أجاعَ بَطْنَهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكمَةَ؛ بنده هرگاه شکم را گرسنه نگه دارد و زبان را حفظ کند به او حکمت تعلیم میدهم.(بحار الأنوار: ج ۷۷، ص۲۹، حدیث 6)
11. انفاق: با توجه به آیات 267 تا 269 سوره بقره این معنا به دست میآید که خیر کثیر تحت تاثیر اسبابی از جمله انفاق به دست میآید.
12. عوامل دیگر: لقمان در بیان چگونگی رسیدن به حکمت میفرماید: قیل لِلُقمانَ: ألَسْتَ عبدَ آلِ فُلانٍ؟ قالَ: بلى. قیلَ: فما بَلغَ بکَ ما نَرى؟ قالَ: صِدقُ الحدیثِ، و أداءُ الأمانَةِ، و تَرکُ ما لا یَعْنینی، و غَضُّ بَصَری، و کَفُّ لِسانی، و عِفّةُ طُعْمَتی، فمَن نَقَصَ عن هذا فهُو دُونی، و مَن زادَ علَیهِ فهُو فَوقی، و مَن عَمِلَهُ فهُو مِثْلی؛ به لقمان گفته شد تو مگر بنده فلانی نیستی؟ گفت: آری! گفته شد: پس چگونه به چیزی رسیدی که ما از حکمت در تو میبینیم؟ فرمود: راستگویی و ادای امانت و ترک بیهودهها و چشمپوشی و چشم فروهشتن و حفظ زبان و پرهیز از طمع و آز. پس هر کسی اینها را نداشته باشد از من پایینتر و هر کس بیشتر از من داشته باشد برتر از من است و هر کسی این را انجام دهد همانند من است.(تنبیه الخواطر، ج 2، ص 230)
موانع حکمت
همان طوری که برخی از امور بستر یا عامل ایجادی حکمت هستند برخی از امور نیز مانعیت دارند که البته برخی از آنها در همان بسترها بیان شده است؛ پرخوری و پرگویی و دنیاطلبی و مانند آنها از جمله این موانع هستند.
1. پرخوری: پيامبر خدا(ص) میفرماید: القَلبُ يَتَحمّلُ الحِكمَةَ عند خُلُوِّ البَطْنِ، القَلبُ يَمُجُّ الحِكمَةَ عند امْتِلاءِ البَطْنِ؛ آنگاه كه معده خالى باشد، دل، حكمت را مىپذيرد؛ زمانى كه معده پر باشد دل، حكمت را بيرون مىافكند.(تنبيه الخواطر:ج 2ص 119) امام علی(ع) میفرماید: التُّخمَةُ تُفْسِدُ الحِکمَةَ، البِطْنَةُ تَحْجُبُ الفِطْنَةَ؛ پرخورى، حكمت را تباه مى كند؛ شكمبارگى، هوش و ذكاوت را مى برد.(غرر الحكم: 651 ـ 652 )
2. شهوترانی: امام على(ع) میفرماید: لاتَجْتَمِعُ الشَّهوَةُ والحِكمَةُ؛ شهوت و حكمت با هم جمع نمىشوند.(غرر الحكم: 10573) بنابراین اگر شهوت افزایش یابد حکمت میرود و اگر کاهش یابد حکمت میآید و برعکس هر جا حکمت قوی شد شهوت کاهش مییابد؛ پیامبر خدا میفرماید: مَن أکَلَ طَعاما للشَّهْوَةِ حَرّمَ اللّهُ على قَلبِهِ الحِکمَةَ؛ هركس غذايى را براى شهوت [و لذّت و نه سدّ جوع] بخورد، خداوند حكمت را بر دل او حرام میکند.(تنبيه الخواطر:ج 2ص 116 )
3. خشم: خشم و غضب عقل را زائل میکند و تعادل رفتاری و شخصیتی آدمی را از میان میبرد. همچنین مهمترین مانع از موانع حکمت است. امام صادق(ع) میفرماید: الغَضَبُ مَمْحَقةٌ لقَلبِ الحكيمِ، ومَن لم يَمْلِكْ غَضَبَهُ لَم يَمْلِكْ عَقلَهُ؛ خشم، دل حكيم را تباه مىكند و كسى كه اختيار خشم خود را نداشته باشد اختيار عقل خويش را ندارد.(بحار الأنوار:ج 78 ص 255) امام علیّ(ع) نیز میفرماید:غَیرُ مُنْتَفِعٍ بالحِکمَةِ عَقلٌ مَعلولٌ بالغَضَبِ و الشَّهْوَةِ؛ عقلی که با غضب و شهوت معلول شده باشد از حکمت بهرهای نمیبرد.(غرر الحكم: 6397)
4. تکبر: تواضع و فروتنی بستر حکمت و تکبر مانع عمده آن است. امام كاظم(ع) فرموده است: إنّ الزَّرعَ يَنْبُتُ في السَّهلِ ولايَنْبُتُ في الصَّفا، فكذلكَ الحِكمَةُ تَعْمُرُ في قَلبِ المُتواضِعِ، ولاتَعْمُرُ في قَلبِ المُتَكبِّرِ الجبّارِ؛ لأنَّ اللَّهَ جَعلَ التَّواضُعَ آلةَ العَقلِ؛ زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دلهاى متواضع جاى مىگيرد نه در دلهاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.(تحف العقول، ص 396)
5. طبع فاسد: مزاج آدمی باید متعادل و معتدل و از فساد طبیعت به دور باشد تا حکمت در آن رشد یابد. امامهادى(ع) میفرماید: الحِكمَةُ لاتَنْجَعُ في الطِّباعِ الفاسِدَةِ؛ حكمت در جانهاى فاسد مؤثر و مفيد نمىافتد.(بحار الأنوار:ج 78ص 370 )
6. طمع: عن عیسى(ع): إنّهُ لَیس على کلِّ حالٍ یَصلُحُ العَسَلُ فی الزِّقاقِ، و کذلکَ القُلوبُ لَیس على کلِّ حالٍ تَعْمُرُ الحِکمَةُ فیها، إنّ الزِّقَّ ما لَم یَنْخَرِقْ أو یَقْحَلْ أو یَتْفَلْ فسَوفَ یکونُ للعَسلِ وِعاءً، و کذلکَ القُلوبُ ما لَم تَخْرِقْها الشَّهَواتُ و یُدَنِّسْها الطّمَعُ و یُقسِها النَّعیمُ فسوفَ تکونُ أوْعِیَةً للحِکمَةِ؛ مسيح(ع) فرمود: هر خيكى، مناسب عسل نيست و همچنين است دلها، هر دلى حكمتپرور نمى باشد. خيك، تا زمانى كه پاره نشده و نخشكيده و نپوسيده، مىتواند ظرفِ عسل باشد. همچنين است دلها، تا زمانى كه شهوتها آنها را ندريده و طمع آلودهشان نكرده و خوشى و نعمت آنها را سخت نكرده است، ظرف حكمت مى توانند بود.(بحار الأنوار:ج 14 ص 307 )
از مجموعه اینها میتوان دریافت که حکمت در جایی که شخص اخلاق پست دارد و رذایل خود را برطرف نکرده نمیتواند رشد کند و اگر باشد آسیبزا خواهد بود.
شایستگی حکمتآموزی از هر کسی
از آنجا که حکمت مجموعه حقایق هستی و آموزههای معرفتی و دستوری است که آدمی را در مسیر درست قرار میدهد، همگان از آن بهرهای بردهاند؛ زیرا خداوند هر نفسی را در حالت تعادل قرار داده و راههای خوب و بد را به او نشان میدهد.(شمس، ایات 7 تا 10) بنابراین، باید حکمت را هرجا یافت از آن بهره برد هر چند که خود آن شخص به سبب کفر و شرک و نفاق و مانند آن از آن بهره نمیبرد؛ آنان همانند کودک و سفیهان و بیخردانی هستند که قدر زر و گوهر و مروارید را نمیدانند و این زرگر است که قدر زر شناسد و از آن بهره میگیرد و از دست کودک و بیخرد به هر شکلی شده بیرون میآورد و از آن بهرهمند میشود.
حکمت را باید اینگونه آموخت و از در و دیوار هم مطالب و حقایق حکیمانه را آموخت.در روایات به این مطلب بسیار توجه داده شده است. امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛ حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مؤمن است.(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم، ج3، ص440،ح5043)
آثار حکمت الهی
اگر حکمت معرفت به حقایق و گرایش و گریزش به معروف و از منکر در قالب تقوای الهی و مکارم اخلاقی و آداب و ظرائف آن است، باید گفت که چنین حکمتی آثار بسیاری دارد که در اینجا تنها به چند اثر آن اشاره میشود.
في حديثِ المعراجِ: يا أحمدُ، إنّ العبدَ إذا أجاعَ بَطْنَهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الحِكمَةَ، وإنْ كانَ كافراً تكونُ حِكمَتُهُ حُجّةً علَيهِ ووَبالاً، وإنْ كانَ مؤمناً تكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نوراً وبُرهاناً وشِفاءً ورَحمَةً، فيَعلَمُ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبْصِرُ ما لَم يَكُن يُبْصِرُ، فأوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُيوبَ نَفْسِهِ حتّى يَشْتَغِلَ عَن عُيوبِ غَيرِهِ، واُبصِّرُهُ دَقائقَ العِلمِ حتّى لا يَدْخُلَ علَيهِ الشَّيطانُ؛ اى احمد! هر گاه انسان، شكم خويش را گرسنگى دهد و زبانش را نگه دارد، حكمت به او مىآموزم. اگر كافر باشد، حكمت او دليلى بر ضد او و بارى بر دوشش خواهد بود و اگر مؤمن باشد، حكمتش براى او نور و راهنما و شفا و رحمت خواهد بود. پس، آنچه را نمى دانست، خواهد دانست و آنچه را نمىديد، خواهد ديد. نخستين چيزى كه به او نشان مى دهم عيبهاى خود اوست تا بدين سبب، از پرداختن به عيبهاى ديگران بازماند و نكتههاى ظريف علمى را به او نشان دهم تا شيطان به وجود او راه نيابد.(بحار الأنوار، ج 77، ص 29)
از دیگر آثار حکمت میتوان به چیزهایی اشاره کرد که در این حدیث آمده است: عن لُقمان(ع)(- مِن وصیَّتِهِ لابنهِ- ): یا بُنَیّ، تَعلَّمِ الحِکمَةَ تَشْرُفْ؛ فإنَّ الحِکمَةَ تَدُلُّ على الدِّینِ، و تُشَرِّفُ العَبْدَ على الحُرِّ، و تَرفَعُ المِسکینَ على الغَنیِّ، و تُقَدِّمُ الصَّغیرَ على الکَبیرِ؛ لقمان به فرزندش سفارش کرد و گفت: پسرم! حکمت بیاموز تا شرفیابی؛ زیرا حکمت تو را به دین راهنمایی میکند و بنده را بر آزاد مقدم و شرافت میبخشد و مسکین را بر ثروتمند برتری میدهد و خردسال را بر بزرگسال مقدم میکند.(بحار الأنوار، ج13، ص 432)